سایت سازبیست تولزکد لوگوهای سه گوشه
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
مــــذهـــبي - فــــرهنـــــگي

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 8 خرداد 1396برچسب:قران,حدیث,دین,پژوهش,تربیت,تربیت اسلامی,علوم اسلامی,تاریخ و سیره,حکومت,حکومت اسلامی,, توسط عباسعلی

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 ارديبهشت 1394برچسب:صوت,دانلود مداحی,قران,سخنرانی,سرود,تواشیح,دفاع مقدس,ادعیه,زیارات,, توسط عباسعلی

جنبه‏هاى اعجاز قرآن

قرآن از جنبه‏هاى مختلف معجزه است، يعنى فوق بشرى است.در اينجا به اجمال اشاره مى‏كنيم.از نظر كلى اعجاز قرآن از دو جهت است: لفظى و معنوى.

اعجاز لفظى قرآن مربوط مى‏شود به مقوله زيبايى، و اعجاز معنوى آن به مقوله علمى.پس اعجاز قرآن يكى از جنبه زيبايى و هنرى است و ديگر از جنبه فكرى و علمى.هر يك از اين دو جنبه - خصوصا جنبه علمى - به نوبه خود داراى چند جهت است (1) .

 الفاظ قرآن

سبك قرآن نه شعر است و نه نثر.اما شعر نيست براى اينكه وزن و قافيه ندارد.

بعلاوه، شعر معمولا با نوعى تخيل كه تخيل شاعرانه ناميده مى‏شود همراه است.قوام شعر به مبالغه و اغراق است كه نوعى كذب است.در قرآن تخيلات شعرى و تشبيه‏هاى خيالى وجود ندارد.در عين حال نثر معمولى هم نيست، زيرا از نوعى انسجام و آهنگ و موسيقى برخوردار است كه در هيچ سخن نثرى تاكنون ديده نشده است.مسلمين همواره قرآن را با آهنگهاى مخصوص تلاوت كرده و مى‏كنند كه مخصوص قرآن است.

در دستورهاى دينى رسيده است كه قرآن را با آهنگ خوش بخوانيد.

1.اخيرا بعضى از دانشمندان مصرى و ايرانى، مدعى نوعى اعجاز در قرآن از جنبه فنى‏» ، يعنى نظام مخصوص در هندسه حروف و كلمات، و منحنى مخصوص در بالا رفتن تدريجى سطح آيات نازله[شده‏اند.]رجوع شود به كتاب سير تحول قرآن و مقاله قرآن و كامپيوتر» در نشريه فلق، شماره اول، نشريه دانشجويان دانشكده ادبيات.

گاهى قرآن را در خانه‏هاى خود با آهنگى چنان دلربا مى‏خواندند كه مردم كوچه را متوقف مى‏كرد.هيچ سخن نثرى مانند قرآن آهنگ پذير نيست، آنهم آهنگهاى مخصوصى كه متناسب با عوالم روحانى است نه آهنگى مناسب مجالس لهو.پس از اختراع راديو هيچ سخن روحانى نتوانست با قرآن از نظر زيبايى و تحمل آهنگهاى روحانى برابرى كند.علاوه بر كشورهاى اسلامى، كشورهاى غير اسلامى نيز از نظر زيبايى و آهنگ، قرآن را در برنامه‏هاى راديويى خويش گنجانيدند.عجيب اين است كه زيبايى قرآن زمان و مكان را در نورديده و پشت‏سر گذاشته است.بسيارى از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است و با ذائقه عصر ديگر جور در نمى‏آيد و يا حد اقل مخصوص ذوق و ذائقه يك ملت است كه از فرهنگى مخصوص برخوردار مى‏باشند، ولى زيبايى قرآن نه زمان مى‏شناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص.

همه مردمى كه با زبان قرآن آشنا شدند آن را با ذائقه خود مناسب يافتند.هر چه زمان مى‏گذرد و به هر اندازه ملتهاى مختلف با قرآن آشنا مى‏شوند، بيش از پيش مجذوب زيبايى قرآن مى‏شوند.

يهوديان و مسيحيان متعصب و پيروان برخى از مذاهب ديگر در طول چهارده قرن اسلامى انواع معارضه‏ها براى تضعيف مقام قرآن كرده‏اند، گاهى نسبت تحريف داده‏اند و گاهى در برخى قصه‏هاى قرآن خواسته‏اند تشكيك كنند و گاهى به شكلى ديگر عليه قرآن فعاليت كرده‏اند، ولى هيچ گاه به خود نديده‏اند كه از سخنوران ورزيده خود كمك بگيرند و به فرياد مبارزه طلبى قرآن پاسخ گويند و لا اقل يك سوره كوچك مانند قرآن بياورند و به جهانيان عرضه دارند.

همچنين در تاريخ اسلام افراد زيادى پديد آمده‏اند كه به اصطلاح زنادقه‏» يا ملاحده‏» خوانده شده‏اند و برخى از آنها برجستگى فوق العاده داشته‏اند.اين گروه به اشكال و اقسام مختلف عليه دين‏» به طور كلى و قرآن خصوصا سخنانى گفته‏اند و برخى از آنها خداوند سخن در زبان عربى شمرده مى‏شوند و احيانا به منازعه با قرآن برخاسته‏اند، ولى تنها كارى كه كرده‏اند آن بوده كه كوچكى خود و عظمت قرآن را روشن‏تر كرده‏اند.تاريخ از ابن راوندى‏» ، ابوالعلاء معرى‏» ، يا ابوالطيب متنبى‏» شاعر نامدار عرب، داستانها در اين زمينه آورده است.اينها كسانى بوده‏اند كه خواسته‏اند قرآن را كارى بشرى‏» جلوه دهند.

افراد زيادى به ادعاى پيغمبرى برخاستند و سخنانى آوردند به خيال خود شبيه قرآن، و ادعا كردند كه اين سخنان نيز مانند قرآن از جانب خداست. طليحه‏» ، مسيلمه‏» و سجاح‏» از اين گروه هستند.اين گروه نيز به نوعى ديگر كوچكى خود و عظمت قرآن را روشن نمودند.

عجيب اين است كه كلام خود پيغمبر كه قرآن بر زبان او جارى شده است، با قرآن متفاوت است.از رسول اكرم سخنان زيادى به صورت خطبه، دعا، كلمات قصار و حديث باقى مانده است و در اوج فصاحت است، اما به هيچ وجه رنگ و بوى قرآن ندارد. اين خود مى‏رساند كه قرآن و سخنان فكرى پيغمبر از دو منبع جداگانه است.

على(عليه السلام)از حدود ده سالگى با قرآن آشناست، يعنى سن على در اين حدود بود كه اولين آيات قرآن بر پيغمبر اكرم نازل شد و على مانند تشنه‏اى كه به آب زلال برسد آنها را فرا مى‏گرفت و تا آخر عمر پيغمبر در راس كاتبان وحى قرار داشت.

على حافظ قرآن بود و هميشه قرآن را تلاوت مى‏كرد، شبها كه به عبادت مى‏ايستاد با آيات قرآن خوش بود.با اين وضع اگر سبك قرآن قابل تقليد مى‏بود، على با آن استعداد بى‏نظير در سخنورى و فصاحت و بلاغت كه بعد از قرآن نظيرى براى سخنش نمى‏توان يافت، مى‏بايست تحت تاثير سبك قرآن از سبك قرآن پيروى كند و خود به خود خطابه‏هايش به شكل آيات قرآن باشد، اما مى‏بينيم سبك قرآن با سبك على كاملا متفاوت است.

آنگاه كه على در ضمن خطابه‏هاى غرا و فصيح و بليغش آيه‏اى از قرآن مى‏آورد كاملا متمايز است و ستاره‏اى را ماند كه در مقابل ستارگان ديگر درخشش فوق العاده دارد.

قرآن موضوعاتى را كه معمولا زمينه هنر نمايى بشر در سخن سرايى است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنورى خويش را بنمايانند آن زمينه‏ها را انتخاب مى‏كنند و سخن خويش را با پيش كشيدن آنها زيبا مى‏سازند، از فخر، مدح، هجو، مرثيه، غزل و توصيف زيباييهاى طبيعت، مطرح نكرده و درباره آنها داد سخن نداده است، موضوعاتى كه قرآن طرح كرده همه معنوى است، توحيد است، معاد است، نبوت است، اخلاق است، احكام است، مواعظ است، قصص است، و در عين حال در حد اعلاى زيبايى است.

هندسه كلمات در قرآن بى‏نظير است، نه كسى توانسته يك كلمه قرآن را پس و پيش كند بدون آنكه به زيباييهاى آن لطمه وارد سازد و نه كسى توانسته است مانند آن بسازد.قرآن از اين جهت مانند يك ساختمان زيباست كه نه كسى بتواند با جابجا كردن و تغيير دادن، آن را زيباتر كند و نه بتواند بهتر از آن و يا مانند آن را بسازد.

سبك و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه، يعنى نه قبلا كسى با اين سبك سخن گفته است و نه بعدا كسى - با همه دعوتها و مبارزه طلبيهاى قرآن - توانسته است با آن رقابت كند و يا از آن تقليد نمايد.

تحدى قرآن و مبارزه طلبى او هنوز هم همچنان مانند كوه پا برجاست و براى هميشه باقى خواهد بود.امروز هم همه مسلمانان با ايمان مردم جهان را دعوت مى‏كنند كه در اين مسابقه شركت كنند و اگر مثل و مانندى براى قرآن پيدا شد آنها از دعوى و ايمان خود صرف نظر مى‏كنند و اطمينان دارند كه چنين چيزى ميسر نيست.



ادامه مطلب...

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:قران,اعجاز قران,معانی قرانی,تواریخ و قصص,تورات,انجیل,, توسط عباسعلی


نوشته شده در تاريخ جمعه 22 ارديبهشت 1391برچسب:قران,کلیاتی در مورد قران,توسل به قران,بازگشت به قران,, توسط عباسعلی

مبانى وحدت :
برخى از مبانى وحدت عبارتند از:
1 . ايمان و توجه به خدا: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَت َ اللَّهِ عَلَيکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَآءً فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَ نًا;(آل عمران ،103) و همگى به ريسمان خدا (قرآن ، اسلام و هر گونه وسيله ارتباط ديگر) چنگ زنيد و پراکنده نشويد ، و نعمت (بزرگ ) خدا را بر خود به ياد آوريد که چگونه دشمن يک ديگر بوديد و او در ميان دل هاى شما الفت ايجاد کرد ، و به برکت نعمت او برادر شديد»; « . . .هُوَ الَّذِى أَيدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِين * وَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْت َ مَا فِى الأَْرْضِ جَمِيعًا مَّآ أَلَّفْت َ بَينَ قُلُوبِهِمْ وَلَـکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَينَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَکِيمٌ;(انفال ،62ـ63) . . .او همان کسى است که تو را با يارى خود و مؤمنان تقويت کرد . و در ميان دل هاى آن ها الفت ايجاد نمود ، اگر تمام آن چه روى زمين است صرف مى کردى که در ميان دل هاى آن ها الفت بيافکنى نمى توانستى ولى خداوند در ميان آن ها الفت ايجاد کرد او توانا و حکيم است .»
روشن است اين تأليف قلوب و نزديک شدن اهل ايمان و اتحاد بين آن ها ، به خاطر ايمان ، توجه به خدا و ارتباط مکتبى امکان پذير است ; وگرنه همين انسان ها تا قبل از بعثت ، دشمن خون خوار هم بودند و بر اثر دورى از يکديگر وجود کينه و دشمنى درگيرى هاى طولانى داشتند و خون هم را مى ريختند .
2 . فضائل انسانى :
ديگراز مبانى وحدت رعايت ارزش هاى انسانى است . به تعبير ديگر عامل ديگرى که عملا وحدت بين مؤمنان ، مسلمانان ، مذاهب و حتى اجتماعات انسانى در سطح بين الملل را مى تواند محقق کند ، عمل به ارزش ها و فضائل انسانى است . اگر در همه جا عدالت ، تقوا ، محبت ، تعاون ، ايثار ، حرمت ، همدلى و . . . حکم فرما باشد ، اختلاف ، نزاع ودرگيرى يا به کلى نيست و يا بسيار اندک است . و اگر ظلم ، تجاوز به حريم و حرمت ديگران ، بى عدالتى ، بى تقوايى ، غارت يک ديگر ، و . . . حاکم باشد ، يقيناً درگيرى ، اختلاف و . . . نيز به مراتب هست . لذا ، خداوند متعال مى فرمايد: «يسْـَلُونَکَ عَنِ الأَْنفَالِ قُلِ الأَْنفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَات َ بَينِکُم ;(انفال ،1)از تو درباره انفال مى پرسند ، بگو: انفال مخصوص خدا و پيامبر است ، پس از (مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد و ميان برادرانى را که با هم ستيزه دارند آشتى دهيد و خدا و پيامبرش را اطاعت کنيد اگر ايمان داريد .
در اين آيه شريفه بعد از امر به تقوا ، ]که يکى از صفات انسانى است[ امر به اصلاح و حل اختلاف شده است ; معلوم مى شود تا فضائل انسانى نباشد امر به صلاح و يکانگى و وحدت معنا ندارد .
دعاى اهل ايمان اين است که : «وَ لاَ تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُوا رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ;(حشر ،10) و در دل هايمان حسد و کينه اى نسبت به مؤمنان قرار مده ، پروردگارا ! تو مهربان و رحيمى » . «نحل » به صفات مخفى و زشت اخلاقى گفته مى شود . مؤمن از خداوند مى خواهد هر گونه زشتى را از او دور کند . اين جمله با توجه به تعبير «اخوان » (برادران ) حاکى از اين است که بر کل جامعه اسلامى روح محبت ، صفا و برادرى بايد حاکم باشد تا اتحاد و يگانگى ايجاد شود .
و . . .
اهداف وحدت :
1 . يکى از اهداف وحدت اسلامى رفع اختلاف و نبود درگيرى و نزاع است : «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَـزَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَب َ رِيحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّـبِرِينَ;(انفال ،46) و اطاعت (فرمان) خدا و پيامبرش نماييد و نزاع (و کشمکش ) مکنيد تا سست نشويد و قدرت (و شوکت و هيبت ) شما از ميان نرود و استقامت نماييد که خداوند با استقامت کنندگان است » .
لذا ، لازم است مذاهب ِ مختلف براى رفع اختلافات و درگيرى هاى درونى به مشترکات تمسک کنند ، تا در برابر بيگانگان ، يگانگى و اتحاد خود را حفظ کنند; اما در غير اين صورت و مشغول شدن و درگيرى بين خود ، قواى جسمى ، فکرى ، اقتصادى و . . . هدر مى رود ، و آن که در اين وسط سود مى برد دشمنان و بى گانگان هستند . چنان چه دنياى اسلام امروز گرفتار همين درد است .
نکته قابل ذکر اين که ، براى رسيدن به اين اهداف بهره گيرى از روش ها و شيوه هايى که وحدت را عملا محقق مى سازد ، امرى ضرورى است ; مثلا يکى از روش ها ، استفاده از وحدت کلمه است . «قُلْ يـأَهْلَ الْکِتَـب ِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَة سَوَآءِم بَينَنَا وَبَينَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَيـًا وَلاَ يتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ;(آل عمران ،64) بگو: اى اهل کتاب ، بياييد به سوى سخنى که ميان ما و شما مشترک است که جز خداوند يگانه را نپرستيم ، و چيزى را شريک او قرار ندهيم ، و بعضى از ما بعضى ديگر را ، غير از خداوند يگانه ، به خدايى نپذيرند ، هرگاه (از اين دعوت ) سر برتانيد ، بگوييد گواه باشيد که ما مسلمانيم » .
ديگر از شيوه ها ، اطاعت و تسليم است : «وَ مَن يسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى;(لقمان ،22) کسى که قلب و جان خود را تسليم خدا کند و در آستان پروردگار سر تسليم و اطاعت فرود آورد در حالى که محسن و نيکوکار باشد به دست گيره محکمى چنگ زده است » .
شيوه سوم ، استفاده از رهبرى واحد است ، چنان چه در آيه چهل وشش انفال به آن اشاره شد . و . . .
روشن است که به کارگيرى اين روش ها ، همه را به مشترکات فرا مى خواند ، و سبب هم بستگى و اتحاد مى شود .

اولين حديث از پيامبراعظم (صلي الله و عليه و اله)

فرمان وحدت

اسمعوا و اطيعوا لمن ولاه الله الامر فانه نظام الاسلام
پيامبر اعظم (صلي الله و عليه و اله) فرمودند:
از حاكمان الهي اطاعت كنيد و گوش بفرمان باشيد زيزا اطاعت از رهبري مايه ‍«وحدت امت اسلام» است

امالي ج 1 ص 14

 

 
پيامبر صلى الله عليه و آله در مسير تثبيت همبستگى ايمانى مسلمين مکررا بر اين موضوع تاکيد فرمود. در بخشى از سخنان حضرت پس از فتح مکه و در مسجدالحرام چنين نقل کردهاند که فرمود: «المسلم اخ المسلم والمسلمون هم يد واحد على من سواهم تتکافوا دمائهم يسعى بذنبهم ادناهم.»

 
ايجاد چنين حس مشترک دينى و پيوستگى مذهبى واحد بين مؤمنان در کلام زيبايى منسوب به حضرت کاملا مشهور است که: «المؤمنون کنفس واحدة.»

 
همچون آن يک نور خورشيد سما...... صد شود نسبت به صحن خانه ها
 
ليک يک باشد همه انوارشان....... چون که برگيرى تو ديوار از ميان
چون نماند خانه ها را قاعده......... مؤمنان مانند نفس واحده

 

مسأله وحدت و دعوت مسلمانان به اتحاد و اُخوّت در آیات متعدد قرآن و روایات پیامبر و ائمه اطهر مورد بحث و بررسی قرار گرفته و در سیره عملی آن بزرگواران نیز نشان دهنده اهمیت این مسأله می باشد.

آيه اعتصام به حبل الله

«و اعتصَموا بِحَبل الله جَميعاً ولاتَفرّقوا واذكُروا نِعمت الله عَليكم إِذ كُنتم أَعداءً فَألَّفَ بَين قُلوبكم فَأَصبحتم بِنعمته إِخواناً و كُنتم عَلي شَفا حُفرة مِن النّار فَأَنقذكم مِنها كَذالك يُبيّن اللهُ لَكم اياته لَعلّكم تَهتدون؛ آل عمران / 103
همگي به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود يادكنيد؛ آن گاه كه دشمنان يك ديگر بوديد, پس ميان دل هاي شما اُلفت انداخت تا به لطف او برادران هم شديد و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. اين گونه, خداوند, نشانه هاي خود را براي شما روشن مي‏كند؛ باشد كه شما هدايت يابيد».
مراد از برادري در اين آيه, برادري ايماني است. مسلمانان با يكديگر برادرند؛ چون هر يك از آنان همان چيزي را قصد و طلب مي‏كند كه ديگري در پي آن است.
امير مؤمنان (علیه السلام) در نامه‏اي به مالك اشتر, او را به رفتار رحيمانه با زير دستان سفارش كرده و برادري ديني و ايماني و ي را با مسلمانان مطرح ساخته است: «... فَإِنّهم صِنفان إِما أَخ لَك فيِ الدِّين...؛(نهج البلاغه, نامه 53, بند9) مردم و رعيّت دو صنفند يا برادر ديني تو هستند... ».
اعتصام به حبل الهي, راه را براي صعودي جمعي فراهم مي‏آورد و پيامبر كه به تنهايي مي‏تواند تا «... قاب قوَسيَن أَو أدني» ( نجم/ 9) پرواز كند, مأمور مي‏شود كه امّتي را در اين پرواز مدد رساند تا ديگران نيز پر و بال بگشايند و مجموعه‏اي متشكّل از امّت و امام,هماهنگ و منسجم را ه قرب حق را در پيش گيرند «وَاخَفضَ جَناحك لِمن اتَّبعك من المؤمنين ››شعراء / 215
پس, سير الي الله ،صعود است و صعود وسيله مي‏طلبد «يا أَيّهُا الذَيِن آمنوا اتَّقوا الله وابتَغوا إِليه الوَسيلة وَجاهِدوا في سَبيله لَعلّكم تُفلحون» مائده / 35و وسيله همان «حبل الله» يعني «دين» است.
اعتصام جمعي و اتحاد و هماهنگي و انسجام بر محوريت حبل الاهي, موجب مي‏شود همگان در برداشتن بار سنگين مسوؤليت با نشاطي فزاينده مشاركت داشته باشند و بر اساس: «فَإِنّ يدالله مَع الجماعة» ؛ با قدرتي افزون تر, رسالت الاهي خويش را به انجام برسانند.

آيه ورود همگان در سِلْم

«يا اَيُها الذَينِ امنوا ادخُلوا فِي السِّلم كافّة وَلا تتَّبِعوا خُطوات الشَيطان إِنّه لَكم عَدوّ مبُين؛ بقره / 208
اي اهل ايمان! همگان در سِلْم درآييد و گام هاي شيطان را دنبال مكنيد كه او براي شما دشمني آشكار است».
واژة «سِلْم» مقابل حرب و به معناي صلح و سازش است و كلمه «كافّه» از ماده «كفّ» به معناي مانع شدن از فعليت و ظهور چيزي است و بر جماعت اطلاق مي‏شود.

از ابن عباس نقل شده اين آيه در شأن «عبدالله بن سلام يهودي» و اصحابش نازل شده است؛ آنان وقتي اسلام آوردند, با مسلمانان بر سر پاره‏اي از مسائل مانند تعظيم روز شنبه, كراهت گوشت و شير شتر , اختلاف كردند؛ آن گاه از پيامبر اكرم خواستند كه تورات را بياورد و به آن عمل كند. خداوند اين آيه را نازل كرد و همگان را به صلح و زندگي مسالمت آميز دعوت كرد. در برخي از تقاسير آمده است كه از پيامبر اكرم اجاز خواستند تا تورات را در نمازهايشان بخوانند؛ آنگاه ‏اين آيه نازل شد و آنان را از پيروي شيطان نهي كرد.(اسباب النزول واحدي,/68)
خداي سبحان در اين آيه مؤمنان را مورد خطاب قرار داده, همگان را به صلح و اتحاد و زندگي مسالمت آميز, دعوت كرده است.
ذات اقدس اله مي‏فرمايد اي مؤمنان! همگي با هم وارد قلعة محكم سازش و وحدت شويد؛ چون صلح و اتحاد, به منزله دژ محكم و حِصْن حَصيني است كه انسان را از هر حادثه‏اي حفظ مي‏كند؛ مانند كلمة «لا إله إلّا الله» و ولايت علي بن ابي طالب (علیه السلام) كه روايات از آن ها به نام قلعه محكم الاهي ياد كرده است؛ چون مايه حفظ و صيانت از عذاب الاهي مي‏شوند.
بنابراين, منظور از «سِلْم» در اين آيه, صلح و سازش و اتحاد و برادري در حوزه اسلامي‏ ميان مسلمانان و مؤمنان است؛ نه دعوت به اسلام. پس, اين آيه, خطاب به مؤمنان است و آنان را در محدودة داخلي ايمان و اسلام, به انقياد و اتحاد همگاني دعوت و از تفرقه نهي مي‏كند.
آري, اگر خطاب به عموم مردم بود, مانند «يا أَيُها الناس كُلوا مِمّا فِي الأرض حَلالاً طَيّباً ولاتَتّبعوا خُطوات الشَيطان...»بقره / 168 يا نظير سوره نصر بود «وَرأَيت الناسَ يَدخلون في دين الله اَفواجاً»نصر/2كه كلمه «ناس» دارد, ممكن بود كه «سِلم» بر اصل اسلام منطبق شود؛ چنان كه برخي از مفسّران اهل تسنن,اين گونه معنا كرده اند.(الجامع لأحكام القرآن, 2/ 23ـ24)

 

«اُدخلوا» فعل امر است و بر وجوب دلالت دارد و چون كلمه «كافّة» در «...ادْخلوا في السِّلم كافّة» به معناي جميع و همگي است، معلوم مي‏شود كه حكم وجوب به اتحاد و برادري, ويژه فرد يا افراد غير معيّن نيست تا مانند واجب كفايي باشد و با انجام دادن يكي, از ديگران ساقط شود.

همچنين و اجب بودن اتحاد بر خصوص «مجموع من حيث المجموع» بار نشده است تا آن كه افراد به تنهايي تكليفي نداشته باشند؛ بلكه چون هر فردي , هم حيثيّت فردي دارد و هم حيثيت اجتماعي, حكم آيه به تك تك افراد اختصاص دارد؛ منتها با عنايت به حيثيّت اجتماعي آنان.

آيه اُخوّت ايماني

«إِنّما المؤُمنون اِخوة فَأَصلِحوا بَين أَخوَيكم و اَتقوا الله لَعلّكم تُرحمون؛ حجرات / 10
در حقيقت, مومنان باهم برادرند. پس, بين برادرانتان را سازش دهيد و از خدا پروا بداريد؛ اميد كه مورد رحمت قرار گيريد».

اين آيه, مؤمنان را به اخوّت و برادري دعوت كرده است و از هر گونه تفرقه باز مي‏دارد تا بر اساس «.. أشدّاءُ علي الكفاّر رُحماء بينهم...» فتح/29 به خوبي و مهرباني در زير سايه اسلام, زندگي مسالمت آميزي داشته باشند.
بنابراين, بايد كسي را كه در دايره حوزه اسلام به داعيه مؤمن بودن خود, به جان مردم مي‏افتد و ايجاد اختلاف مي‏كند, از اين كار بازداشت و آن اختلاف را حلّ كرد؛ چنان كه قرآن مي‏فرمايد اگر دو گروه از مؤمنان , بر اثر برداشت هاي گوناگون يا تشخيص باطل, با هم به مبارزه بر خواستند, نخست بايد از راه موعظه و نصيحت بين آنان را اصلاح كنيد و اگر اصلاح نشدند و گروهي بر گروه ديگر ستم روا داشتند, بايد طايفه و گروهي ياغي و ستمگر را با مبارزه بر سر جايشان بنشانيد تابه قانون الاهي تَن دهند؛ اگر آنان تابع قانون الاهي شدند, به وسيله عدل, ميانشان اصلاح كنيد و عادل باشيد و نه صلح طلب؛ چون صلح و سازش در اين جا محمود وممدوح نيست؛ يعني حقّ ستمديده را از ستمگر بگيريد و به او بدهيد؛ نه آن كه ستمديده را وادار كنيد كه از حقّش بگذرد؛ زيرا اين كار, گرچه صلح و سازش ايجاد مي‏كند, ولي از عدل و عدالت فاصله دارد: «وإِن طائِفتان مِن المُؤمنين اقتَتَلوا فَأَصلِحوا بَينَهما فَإِن بَغت إِحديهما علي الأُخري فَقاتِلوا الَّتي تَبغي حتّي تَفئَ إِلي أَمر الله فَإِن فائت فَأَصلِحوا بَينهما بِالعَدل وأَقسطوا إِنّ الله يُحبّ المُقسطين»
حجرات / 9.

اميرمؤمنان (علیه السلام) به اخوت ايماني تصريح كرده, مي‏فرمايد: «إِنّما أَنتم إِخوان عَلي دين الله ما فَرّق بَينكم إِلّا خُبث السَرائر و سوء الضَمائر؛ شما بر اساس دين خدا با هم برادريد؛ چيزي جز دشمني درون و بدي نيّت, شما را از هم پراكنده نكرده است».
(نهج البلاغه, خطبه113, بند6)

برادري, نخستين شعار پيامبر

نخستين شعار رسول اكرم هنگام ورود به مدينه و پيش از ساختن مسجد و پرداختن به امور عمراني, دربارة اُخوت و برادري ديني بود . آن حضرت مسلمانان را دو به دو در راه خدا برادر يك ديگر كرد: «اخي النبيّبين أصحابه من المُهاجرين و الأَنصار أَخوين أخوين»؛
(بحار, 38, /336)و با ايجاد عقد اخوت ميان مسلمانان و بين خود و حضرت اميرالمؤمنين (علیه السلام) و نيز ميان دو قبيله «اُوس» و «خزرج», اتحاد و هماهنگي را تحقق بخشيد.
شعار وحدت, هم در آغاز تأسيس حكومت اسلام مطرح شد و هم هنگام استحكام حكومت اسلامي‏در مدينه و هم پس از فتح مكه و تفوّق مسلمانان بر شبه جزيره عربستان؛ چنان كه پيامبر اكرم در حجّه الوادع از حفظ وحدت, سخن به ميان آورد و فرمود:«المُسلمون إِخوة َتتكافي دِمائهم يَسعي بِذَمّتهم أَدناهم وَهم يَد عَلي مَن سِواهم؛
(بحار, 67,/ 242) مسلمانان با هم برادرند و خون هايشان همسان يك ديگر است و خون هيچ كس ارزشمندتر از خون ديگري نيست».
همان طور كه برادران نسبي, پدر نسبي دارند, برادران ايماني نيز پدر ايماني خواهند داشت كه همان رسول خدا و اميرمؤمنان (علیه السلام) است.
بر همين اساس, پيامبر خود و حضرت علي (علیه السلام) را دو پدر امت اسلامي‏معرفي كرد: «أَنا وَ عَليّ أبوا هذه الأُمة»؛
(همان 16/95)
آية الله جوادي آملي، وحدت جوامع در نهج‏البلاغه

زمينه هاي پيدايي وحدت, عبارت است از :
1ـ دادن هدف مشترك.
2ـ ارائه اصول و مبانی خط مشی مشترك .
3ـ راهنمايي خط مشی مشترك.
4ـ تعليم فروع جزئی زير پوشش خط مشی كلّی.
5ـ پيروي از راهنمای واحد و رهبر مشترك.
عناوين كلی زمينه هاي پيدايی وحدت را مي‏توان در سخن حضرت علي (علیه السلام) يافت؛ آن جا كه فرمود:

«تَرد عَلي أَحدهم القَضية في حُكم مِن الأَحكام فَيَحكم فيها بِرأيه ثُمّ ترد تِلك القَضية بِعينها عَلي غَيره فَيَحكم فيها بِخلاف قوله ثُمّ يَجتمع القُضاة بِذلك عِند الإمام الَذي استَقضاهم فيُصوّب اراءهم جميعاً وإِلههُم واحد! وبنيُّهم واحد و كتابهم واحد آفآمرَهم الله سُبحانه بالِإختلاف فَآطاعوه! أَم نَهاهم عَنه فَعَصوه!؛ (نهج البلاغه، خطبه 18) گاهي دعوايي مطرح مي‏شود و قاضي به رأي خود حكم مي‏كند. پس از آن, همين دعوا نزد قاضي ديگري عنوان مي‏گردد, او بر خلاف قاضي اول نظر مي‏دهد. سپس همه نزد پيشوايشان كه آنها را نصب كرده مي‏آيند و او رأي همه را تصديق مي‏كند! در صورتي كه خداي آن ها يكي! و پيامبرشان يكي و كتابشان يكي است!».
سخن ان حضرت به خوبي نشان مي‏دهد كه هدف و اعتقادات مشترك «إلههم واحد» و رهبري واحد «نبيّهم واحد» و برنامه و خط مشي مشترك «وكتابهم واحد», وحدت آفرين است. بنابراين, مسلمانان بايد از اين عوامل وحدت زا به خوبي پاسداري كنند تا به وحدت جوامع اسلامي‏آسيبي وارد نشود؛ آن گونه كه در زمان حضرت علي (علیه السلام) واقع شد.
آن حضرت در اين باره مي‏فرمايد: «فَلقد كُنّا مَع رسول الله وَإِنّ القَتل لَيدور عَلي الاباء والأَبناء والِإخوان والقرابات فَما نَزداد عَلي كُلّ مُصيبة و شِدّة إلّا إِيماناً و مُضيّاً عَلي الحَق و تَسليماً لِلأمر وصَبراً عَلي مُضض الجِراح ولكِنّا إِنّما أَصبحنا نُقاتل إِخوانَنا فِي الإِسلام عَلي ما دَخل فيه مِن الزَيغ و الإِعوجاج والشُّبهة والتَّأويل فَإِذا طَمِعنا فَي خِصلة يلُم الله بِها شَعتنا ونَتداني بِها اِلي البقيّة فيما بَيننا رغَبنا فيها و أمسكنا عمّا سواها!؛ در زمان پيامبر ما با پيامبر بوديم و قتل و كشتار گرداگرد پدران, فرزندان, برادران, و خويشان دور مي‏زد و با وارد شدن هر مصيبتي بر ايمان ما افزوده مي‏شد و شكيبا و مصمّم بوديم؛ اما امروز با پيدايش زنگارها در دين و ظهور كژي ها و نفوذ شبهه ها در افكار و تفسير و تأويل دروغين در دين, با برادران مسلمان خود به جنگ خونين كشانده شديم. پس, هر گاه احساس كنيم چيزي باعث وحدت ماست و به وسيلة آن به يكديگر نزديك مي‏شويم و شكاف ها را پر و باقيماندة پيوندها را محكم مي‏كنيم, به آن تمايل نشان مي‏دهيم و آن را گرفته و ديگر راه جنگ را ترك مي‏كنيم».
امير مؤمنان (علیه السلام) در جاي ديگر نيز به وحدت آفريني اعتقاد به نبوّت و پيروي از رهبري الاهي, اشاره كرده است: «فَانظُروا إِلي مَواقع نِعم الله عَليهم حين بَعث إِليهم رَسولاً فَعقد بِملّته طاعَتهم و جَمع عَلي دَعوته أُلفتهم... ؛ (نهج البلاغه، خطبه 192، بند 98) حال به نعمت هاي بزرگي بنگريد كه خداوند به هنگام بعثت پيامبر اسلام به آنان ارزاني داشت كه اطاعت آنان را با آيين خود پيوند داد و با دعوتش آنها را متحد ساخت ... ».
نيز در جاي ديگر مي‏فرمايد: «فَصَدع بِما أُمر به وبلَّغ رِسالات رَبّه فَلمّ الله بِه الصَّدع و رَتق به الفَتق وأَلّف به الشِمل بَين ذوِي الأرحام بَعد العَداوة الواغرة في الصّدور و الضّغائِن القادِحة في القلوب؛(نهج البلاغه، خطبه 231)پيامبر براي انجام فرمان خدا قيام كرد و رسالت هاي پروردگارش را ابلاغ كرد و خداوند به وسيلة او شكاف هاي اجتماعي را پر كرد وفاصله ها را پيوستگي بخشيد و بين خويشاوندان يگانگي برقرار ساخت؛ پس از آن كه آتش دشمني در سينه ها و كينه هاي برافروخته در دل ها جايگزين شده بود».
آية الله جوادي آملي، وحدت جوامع در نهج‏البلاغه


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:وحدت,قران,حديث,پيامبر, توسط عباسعلی

وحدت از ديدگاه قرآن کريم


خداوند تبارک و تعالي کل جامعه انساني را مخاطب قرار داده و مهمترين اصلي را که ضامن نظم و ثبات است بيان مي کند، و ميزان واقعي ارزشهاي انساني را در برابر ارزشهاي کاذب و دروغين مشخص مي سازد.

مي فرمايد: (يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکر واثني و جعلنا کم شعوبا و قبائل لتعارفوا) يعني(( اي مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم، و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد))

منظور از آفرينش مردم از يک مرد و زن همان بازگشت نسب انسانها به (( آدم)) و(( حوا)) است، بنابراين چون همه از ريشه واحدي هستند معني ندارد که از نظر نسب و قبيله بر يکديگر افتخار کنند، و اگر خداوند  براي هر قبيله و طائفه اي ويژگيهائي آفريده براي حفظ نظم زندگي اجتماعي مردم است، چرا که اين تفاوتها سبب شناسائي است، و بدون شناسائي افراد، نظم در جامعه انساني حکمفرما نمي شود، چرا که هر گاه همه يکسان و شبيه يکديگر و همانند بودند، هرج و مرج عظيمي سراسر جامعه انساني را فرا مي گرفت.

به هر حال قرآن مجيد بعد از آنکه بزرگترين مايه مباهات و مفاخره عصر جاهلي يعني نسب و قبيله را از کار مي اندازد، به سراغ معيار واقعي ارزشي رفته مي افزايشد: (ان اکرمکم عندالله اتقيکم).

و از آنجا که تقوا يک صفت روحاني و باطني است که قبل از هر چيز بايد در قلب و جان انسان مستقر شود، و ممکن است مدعيان بسيار داشته باشد و متصفان کم، در آخر آيه مي افزايد: (ان الله عليم خبير) يعني آنها را طبق علم خود گرامي مي دارد و پاداش مي دهد مدعيان دروغين را نيز مي شناسد و کيفر مي دهد.

خداوند يک بحث اصولي و کلي و جامع در مورد پيدايش دين و مذهب و اهداف و مراحل مختلف آن را بيان مي کند. (کان الناس امه واحده) يعني مردم (در آغاز) امتي وا حد و يگانه و يک دسته بودند؛ ( و تضادي در ميان آنها وجود نداشت. زندگي بشر و اجتماع او ساده بود، فطرتها دست نخورده و انگيزه هاي هوي و هوس و اختلاف و کشمکش در ميان آنها ناچيز بود، خدا را طبق فرمان فطرت مي پرستيدند و وظايف ساده خود را در پيشگاه او انجام مي دادند)، (  اين مرحله اول زندگي انسانها بود که احتمالا فاصله آدم و نوح را پر مي کرد).

سپس زندگي انسانها شکل  اجتماعي به خود مي گيرد و مي بايد هم چنين شود زيرا انسان براي تکامل آفريده شده و تکامل او تنها در دل اجتماع تأمين مي گردد (و اين مرحله دوم زندگي انسانها بود).

ولي به هنگام ظهور اجتماع، اختلافها و تضادها به وجود آمد چه از نظر ايمان و عقيده و چه از نظر عمل و تعيين حق و حقوق هر کس و هر گروه در اجتماع و در اينجا بشر تشنه قوانين و تعليمات انبياء و هدايتهاي انها مي گردد تا به اختلافات او در جنبه هاي مختلف پايان دهد ( اين مرحله سوم بود)،

 «در اينجا خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و انذار کنند» (فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين) ( و اين مرحله چهارم بود،)

در اين هنگام انسانها با هشدارهاي انبياء و توجه به مبدأ و معاد و جهان ديگر که در آنجا پاداش و کيفر اعمال خويش را در مي يابند براي گرفتن احکام الهي و قوانين صحيح که بتواند به اختلافات پايان دهد و سلامت جامعه و سلامت انسانها را تأمين کند آمادگي پيدا کردند. و لذا مي فرمايد: ( و انزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه).

و به اين ترتيب ايمان به انبياء و تمسک به تعليمات آنها و کتب آسماني، آبي بر آتش اختلافات فرو ريخت و آن را خاموش ساخت (و اين مرحله پنجم بود).

اين وضع مدتي ادامه يافت ولي کم کم وسوسه هاي شيطاني و امواج خروشان هواي نفس باعث شد تا با تفسيرهاي نادرست تعليمات انبياء و کتب آسماني و تطبيق آنها بر خواسته هاي دلشان، پرچم اختلاف را بار ديگر برافراشتند ولي اين اختلاف با اختلافات پيشين فرق داشت سرچشمه اختلافات پيشين جهل و بي خبري بود که با مبعث انبياء و نزول کتب آسماني برطرف گرديد  در حالي که سرچشمه اختلافات بعد همان ستمگري و لجاجت و انحراف آگاهانه از راه حق و در يک کلمه «بغي» بود و لذا در ادامه اين آيه مي فرمايد: (و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جاء تهم البينات بغيا بينهم)( و اين مرحله ششم بود.)

در اينجا مردم به دو گروه تقسيم شدند مومنان راستين که در برابر حق تسليم بودند و به حق رسيدند و لذا مي فرمايد:(فهدي الله الذين امنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه)( واين مرحله هفتم بود.)

و خداوند در پايان آيه مي فرمايد (والله يهدي من يشاء الي صراط مستقيم) يعني تمام کساني که داراي نيت پاک و روح تسليم در برابر حق اند مشمول هدايتها او مي شوند. اشتباهات عقيدتي آنها اصلاح مي گردد و از روشن بيني هاي مخصوص برخوردار مي شوند بر توفيق آنان براي يافتن راه راست مي افزايد و آنها را از اختلافات و مشاجرات دنياپرستان بي ايمان بر کنار مي دارد و آرامش روح و اطمينان خاطر و سلامت جسم و جان به آنها مي بخشد.

نکته: دين و جامعه بشري در حقيقت ناگسستني هستند هيچ جامعه اي نمي تواند بدون مذهب و ايمان به خدا و رستاخيز زندگي صحيحي داشته باشد قوانين بشري، علاوه بر اينکه غالبا مايه اختلاف و پراکندگي ملتهاست، چون ضامن اجرائي از درون ، يعني ايمان به خدا، سرچشمه نمي گيرد، تنها يک مسئوليت برون ذاتي ايجاد مي کند و نمي تواند بطور کامل به اختلافات و تضادها پايان دهد،

 در سوره ديگر مي فرمايند: ( و من اياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ان في ذلک لايات للعالمين)  يعني اختلاف زبانها و رنگهاي شما از آيات عظمت خداوند است.

بي شک زندگي اجتماعي بشر بدون (( شناخت افراد و اشخاص )) ممکن نيست که اگر يک روز همه انسانها يک شکل ويک قيافه و داراي يک قد و قواره باشند در همان يک روز شيرازه زندگي آنها بهم مي ريزد، نه پدر و فرزند و همسر از بيگانه شناخته مي شوند، و نه مجرم از بيگناه، بدهکار از طلبکار ، فرمانده از فرمانبر و رئيس از مرئوس، و ميزبان از مهمان، دوست از دشمن شناخته نمي شود و چه جنجال عجيبي بر پا خواهد شد!

لذا براي سازمان يافتن اجتماع بشر خداوند صداها و رنگها را مختلف قرار داده است.

 به گفته «فخر رازي» در ذيل آيه مورد بحث ، شناسائي انسان نسبت به انسان يا بايد از طريق «چشم» حاصل شود يا به وسيله ((گوش)) خداوند براي تشخيص چشم رنگها و صورتها و شکلها را مختلف آفريده، و براي تشخيص گوش اختلاف آوازها و آهنگهاي صدا را ايجاد کرده است، بطوري که در تمام جهان نمي توان دو انسان را پيدا کرد که از نظر چهره و آهنگ صدا از تمام جهات يکسان باشند، آهنگ صداي انسان که موضوع ساده اي است به قدرت پروردگار به ميلياردها شکل مختلف در مي آيد و اين آيات عظمت او است.

سوره مائده آيه 48 خداوند مي فرمايد (و انزلنا اليک الکتاب بالحق مصدقا لمابين يده من الکتاب و مهيمنا عليه)

اساسا تمام کتابهاي آسماني، در اصول مسائل هماهنگي دارند و هدف واحد يعني تربيت و تکامل انسان را تعقيب ميکنند، اگر چه در مسائل فرعي به مقتضاي قانون تکامل تدريجي با هم، تفاوتهائي دارند، و هر آئين تازه، مرحله بالاتر را مي پيمايد، و برنامه جامعه ي دارد يعني اصول کتب پيشين را تصديق و در عين حال برنامه جامعتري پيشنهاد ميکند.

در ادامه خداوند مي فرمايد؛ «خداوند مي توانست همه مردم را امت واحدي قرار دهد و همه را پيرويک ائين سازد ، ولي اين باقانون  تکامل تدريجي و سير مراحل مختلف تربيتي سازگار نبود» . و لو شاء الله لجعلکم امه واحده و لکن ليبلوکم فيما آتاکم). خداوند استعدادها و شايستگي هائي در وجود بشر آفريده و در سايه «آزمايشها» در پرتو تعليمات پيامبران آنها را پرورش ميدهد، و به همين دليل پس از پيمودن يک مرحله، آنها را در مرحله بالاتر قرار ميدهد، و بعد از پايان يک دوران تربيتي ، دوران عاليتري را وسيله پيامبر ديگر به وجود مي آورد، درست همانند مراحل تحصيلي يک نوجوان در مدرسه.

سرانجام ، همه اقوام و ملل را مخاطب ساخته و آنها را دعوت ميکند که بجاي صرف نيروهاي خود در اختلاف و مشاجره ، در نيکيها بر يکديگر پيشي بگيرند، (فاستبتقوا الخيرات) زيرا ( الي الله مرجعکم جميعا فينبئکم بما کنتم فيه تختلفون)

سوره ال عمران آيه 64 (قل يا اهل الکتاب تعالوا الي کلمه سواء بيننا و بينکم الا نعبد الا الله و لا نشرنک به شيئا و لا يتخذ بعضنابعضا اربابا من دون الله)

قران مي فرمايد اگر کساني حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما همکاري کنند بکوشيد لااقل در اهداف مهم مشترک همکاري آنها را جلب کنيد و آن را پايه اي براي پيشبرد اهداف مقدستان قرار دهيد. اين ايه يک نداي وحدت است در برابر تمام مذاهب آسماني به مسيحيان مي گويد: شما مدعي «توحيد» هستيد و حتي مي گوييد مساله «تثليث» (اعتماد به خدا يا سه گانه) منافاتي با »توحيد» ندارد و لذا قايل به وحدت در تثليث مي باشيد. و همچنين يهود در عين سخنان شرک آميز «عزير» را فرزند خدا پنداشتند مدعي توحيد بوده و هستند. قرآن به همه آنها اعلام مي کند: ما و شما در اصل توحيد مشترکيم بياييددست به دست هم داده اين اصل مشترک را بدون هيچ پيرايه اي زنده کنيم و از تفسيرهاي نابجا که نتيجه آن شرک و دوري از توحيد خالص است خودداري نمائيم.

توضيح اينکه: از آيات قرآن استفاده مي شود که در ميان علماي اهل کتاب جمعي بودند که احکام خدا را طبق «منافع» يا «تعصبهاي» خود تحريف مي کردند، و از نظر منطق اسلام کسي که از چنين افرادي دانسته پيروي بدون قيد و شرط کند يک نوع عبوديت و پرستش نسبت به آنها انجام داده است. در حقيقت اسلام بردگي و استعمار فکري را يک نوع «عبوديت» و »پرستش» مي داند و به همان شدتي که با شرک و بت پرستي مبارزه مي کند با استعمار فکري که شبيه بت پرستي است نيز مي جنگد.

دليل اين موضوع روشن است زيرا قانونگذاري و تشريع حلال و حرام مربوط به خداست و هر کس ديگري را در اين موضوع صاحب اختيار بداند او را شريک خدا قرار داده است.

خلاصه آيات گذشته: از نظر قرآن، انسان ها از جنس مذکر و مونث آفريده شده اند1. و مردمان ، امتي واحد و يگانه بوده اند2. و تمايز رنگ و زبان آنان نه مايه ي امتياز و نه نشانه ي برتري است، بلکه نشانه هاي قدرت الهي است. چندگونگي قبيله اي و طايفه اي، راهي براي شناسايي بهتر و هماهنگي و همگرايي است. هر ملتي به جهات چندي پديدار مي گردد، چنان که امت ها و شرايع نيز به جهات شرايط زماني، روحيات، مقتضيات روحي و رواني انسان پديد آمده است5. بنابراين، نمي توان به اين مسايل به عنوان مسايل محوري نگريست، بلکه اموري عرضي هستند

که در شرايط خاص و مقتضيات خاصي پديدار مي گردند.قرآن از انسان ها مي خواهد که با حفظ اصول و در نظر داشتن اختلاف هاي ملي و حتي شريعتي خود، در يک اجتماع کلان و واحد انساني جهاني گرد هم آيند و به اصول و ارزش هاي مشترک توجه کنند. از اين رو مردم را به کلمه ي يگانگي فرا مي خواند. يعني انسانها مي توانند و بايد براي اصول و هدف هاي مشترک خود با هم منسجم شوندقران درکناربرنامه هاي تشريعي، پيرامون شريعتهاي مختلف را به گرد آمدن بر نقاط مشترک با يکديگر فرا مي خواند و بدين ترتيب ، بنياد جامعه ي جهاني آرام و امن همراه با احترام متقابل به فرهنگ ها و مليت ها را پي مي ريزد و خود را کتاب مصدق مي نامد.

پاک شمردن طعام اهل کتاب و مجاز شمردن معامله و دادو ستد با ايشان و نهي از مجادله و درگيريهاي کلامي و اهانت به مقدسات و فرهنگ هاي ايشان را حرام دانستن، گام هاي اساسي اسلام و قرآن براي ايجاد جامعه جهاني انساني است.

قرآن ، همه کساني را که شهادتين را بر زبان جاري کرده اسلام را با حقيقت جانشان پذيرفته باشند، مومن و مشمول کلمه انسجام اسلامي مي داند، يگانگي  و انسجامي که در سايه ي وحدت عقيده ، مومنان را برادران يکديگر مي خواندو بر تعاون و همکاري و همياري در پارسايي و نيکي دعوت مي کند. قرآن کريم به عنوان يک قانون کلي و عمومي در سوره حجرات براي هميشه و همه جا مي گويد: هر گاه دو گروه از مومنان با هم نزاع و جنگ پردازند در ميان آنها صلح برقرار سازيد،اين يک وظيفه حتمي براي همه مسلمانان است که از نزاع و درگيري و خونريزي ميان مسلمين جلوگيري کنند، براي خود در اين زمينه مسئوليت قائل باشند، و نه به صورت تماشاچي مانند بعضي بيخبران بي تفاوت و از کنار اين صحنه ها بگذرند. اين نخستين وظيفه مومنان در برخورد با اين صحنه ها است.

سپس وظيفه دوم را چنين بيان مي کند: «اگر از اين دو گروه بر ديگري تجاوز و ستم، و تسليم پيشنهاد صلح نشد، شما موظفيد با طايفه باغي و ظالم پيکار کنيد ، تا به فرمان خدا باز گردد و گردن نهد».

به اين ترتيب ، اسلام جلوگيري از ظلم و ستم و اختلاف را هر چند به قيمت جنگ با ظالم تمام شود  هر چند ظالم مسلمان باشد لازم شمرده و بهاي اجراي عدالت را از خون مسلمانان نيز بالاتر دانسته است، و اين در صورتي است که مسأله از طريق مسالمت آميز حل نشود.

سپس به بيان سومين دستور پرداخته، مي گويد: «و اگر طايفه ظالم تسليم حکم خدا شود و زمينه صلح فراهم گردد در ميان اين دو طبق اصول عدالت صلح برقرار سازيد» يعني تنها به درهم شکستن قدرت طايفه ظالم قناعت نکند، بلکه اين پيکار بايد زمينه ساز صلح باشد، و مقدمه اي براي ريشه کن کردن عوامل نزاع و درگيري و گرنه با گذشتن زمان کوتاه يا طولاني بار ديگر که ظالم در خود احساس توانائي کند بر مي خيزد و نزاع را از سر مي گيرد.

قرآن در چهارمين و آخرين دستور: به مسلمانان هشدار داده که: « قسط و عدل و نفي هر گونه تبعيض را رعايت کنيد که خداوند  عدالت پيشه گان را دوست دارد» .

در آيه بعد براي تاکيد اين امر و بيان علت آن مي افزايد: ( مومنان برادر يکديگرند، بنابراين در ميان دو برادر خود، صلح را برقرار کنيد».

چه تعبير جالب و گيرائي که همه مومنان برادر يکديگرند و نزاع و درگيري ميان آنها را درگيري ميان برادران ناميده که بايد به زودي جاي خود را به صلح و صفا بدهد.

در پايان آيه مي افزايد: «تقواي الهي پيشه کنيد تا مشمول رحمت او شويد»

و به اين ترتيب يکي از مهمترين مسئوليتهاي اجتماعي مسلمانان در برابر يکديگر و در اجراي عدالت اجتماعي با تمام ابعادش روشن مي شود. و جمله «انما المومنون اخوه» که قبلا اشاره شد يکي از شعارهاي اساسي و ريشه دار اسلامي است، شعاري بسيار گيرا، عميق، موثر و پر معني.

ديگران وقتي مي خواهند زياد اظهار علا قه به هم مسکان خود کنند از آنان به عنوان «رفيق » ياد مي کنند، ولي اسلام سطح پيوند علائق دوستي مسلمين را به قدري بالا برده که به صورت نزديکترين پيوند دو انسان با يکديگر آنهم پيوندي براساس مساوات و برابري، مطرح مي کند، و آن علاقه «دو برادر» نسبت به يکديگر است.

روي اين اصل مهم اسلامي مسلمانان از هر نژاد و هر قبيله، و داراي هر زبان و هر سن و سال، با يکديگر احساس عميق برادري مي کنند. به تعبير ديگر اسلام تمام مسلمانها را به حکم يک خانواده مي داند، و همه را خواهر و برادر يکديگر خطاب کرده، نه تنها در لفظ و در شعار که در عمل و تعهدهاي متقابل نيز همه خواهر و برادرند.

قرآن کريم، پيوند مومنان را پيوند دل هايي دانسته است که از استحکام و استواري خاصي برخوردار مي باشد.

اين موهبتي الهي و معجزه اي خداوندي است که خداوند با تصرف در دل هاي مومنان ايجاد کرده است؟ زيرا نمي توان اين انسجام و يگانگي را که رنگ خدايي دارد، جز با معجزه ايجاد کرد، از اين رو خطاب به پيامبرش مي فرمايد که اگر تمام گنج ها و ثروت هاي زميني را انفاق مي کردي، نمي توانستي اين انسجام و يگانگي و همرنگي را پديدآوري، زيرا اين گونه يگانگي با پول فراهم نمي آيد. همگرايي ايجاد شده، همگرايي روحي و رواني است که به عنايت پروردگار ايجاد مي شود و اين در صورتي تحقق مي يابد که ملت ها بر اين تاکيد ورزند و اصول آن را درمورد توجه قرار دهند.

 

اهميت وحدت از ديدگاه روايات

وحدت از نگاه پيامبر اعظم (صلي الله عليه و اله و سلم)

الف) در حديثي از پيامبر گرامي اسلام آمده است: «مسلمان برادر مسلمان است، هرگز به او ستم نمي کند، دست از ياريش بر نمي دارد، و او را در برابر حوادث تنها نمي گذارد».

ب) در حديث ديگري از همان حضرت نقل شده: «دو برادر ديني همانند دو دستند که هر کدام ديگري را مي شويد» ! (با يکديگر کمال همکاري را دارند و عيوب هم را پاک مي کنند).

در کنارنامه درخشان پيامبر حضرت محمد ص آثار عظيم و بزرگ از تلاش و فعاليتهاي دقيق و عميق براي هموار ساختن راه هاي وحدت و يکدلي و اتحاد و پيوستگي مسلمانان  مشاهده مي شود.

در نگاه ژرف پيامبر اعظم ص به همان ترتيب که اتحاد و به هم پيوستگي عامل قدرت و صلابت اسلام و مسلمانان مي گردد و قلوب اهل ايمان را به هم نزديک و صميمي مي سازد و به زندگي و حيات اجتماعي آنان نشاط و طراوت مي بخشد، تفرقه و پراکندگي ، عامل ضعف و تزلزل اسلام و مسلمين مي گردد و دل هاي اصلي ايمان را از هم دور مي کند و لحظات زندگي آنان را با سردي و فاصله و تنش مي آميزد.

تلاش و فعاليت هاي وحدت آفرين پيامبر اسلام(ص) داراي ابعاد و جلوه هاي مختلفي است که يکي از آن ها عبارت است از تقابل با موانع اتحاد و به هم پيوستگي مسلمانان.

از ديدگاه پيامبر(ص) ، تعصبات نژادي و گرايش هاي نامعقول و تند و افراطي نسبت به زبان و قوم و مليت خويش، يکي از بزرگ ترين موانع اتحاد مسلمانان محسوب مي شود.

در ميان اقوام و نژادهاي گرايش يافته به اسلام، کساني به دليل ضعف در معرفت يابي هاي اصيل ديني و ريشه نيافتن عشق و ايمان خالص و کامل در سرزمين جان و روحشان، تحت تأثير تعصبات و گرايش هاي  نژادي و قومي قرار داشتند و به همين دليل در موقعيت هاي خاصي خود را تافته ي جدا بافته مي يافتند و در پيکر واحد دين احساس برتري مي کردند و تفاخر و تکبر مي ورزيدند. در نقطه مقابل اين گروه از مسلمانان ، کسان ديگري قرار داشتند که خود را در اسلام ذوب کرده و محودر خدا بودند و در اوج عشق و ايمان و اخلاص، همواره در پيکر واحد دين به فعاليت سالم و صادقانه و نقش آفريني هاي ايثارگرانه اهتمام مي ورزيدند و هرگز در دام تعصب هاي کور مادي و قومي گرفتار نمي آمدند و از همين رو با ديگر مسلمانان با صميميت و محبت و وحدت وصف ناشدني مي زيستند.

اين سخن ژرف و بيدارگر از رسول گرامي اسلام (ص) است که صراحت فرمودند:

« اي مردم! همه ي شما فرزندان آدم هستيد و آدم از خاک آفريده شده است. عرب را بر غير عرب هيچ فضيلت و برتري نيست، مگر به تقوي و پاکي.»

در نگاه ژرف پيامبر ص درون مايه اصلي وحدت و صميميت و اتحاد مسلمانان از هر قوم و نژاد و مليت، «ايمان به خدا» بود، و به همين دليل در صدد خالص و ناب گردانيدن ايمان ها و باورها برآمده، معتقد بودند که هرچه اين خلوص و صفا فزوني يابد، مهرها و مودت ها و محبت ها نيز رو به تزايد مي رود و دل ها به هم مي پيوندد و به وحدت و صميميت و اتحاد مي رسد.

نتيجه: امروز، جهان اسلام براي بازگشت به اتحاد و اتفاق و اقتدار و وحدتي که پيامبر ص براي بنيان نهادن آن زحمات طاقت فرسا و فعاليت هاي وقفه ناپذير مبذول داشتند، راهي جز حرکت بر محور «اسلام» ندارد.

وحدت در کلام امام علي (ع)

به شهادت تاريخ، اميرالمومنين (ع) بزرگ پرچمدار وحدت و انسجام ميان مسلمانان و جامعه ي اسلامي بودند. ايشان، بارها در دوران حکومتشان رسما اعلام نمودند که : «نقد حکومت و حتي مخالفت با آن پذيرفتي است، اما تا آن جا که اتحاد ملي شکسته نشود و کسي حق ندارد موجب نااميدي جامعه گردد.»

آن حضرت درباره ناکثين، که اول بيعت نمودند و بعد بيعت خود را شکستند- و بعضا داراي سوابق انقلابي هم بودند – فرمودند: اين گروه همگي با امارت و حکومت من مخالف بودند، اين عيبي ندارد، اما :

«ساصبر ما لم اخف علي جماعتکم ...»

« من تا روزي مخالفت را بر مي تابم که به صفوف به هم پيوسته ي اتحاد مردم لطمه وارد نشده و تشتت در جامعه ايجاد نشود و نيروهاي خود را پاره پاره نکنند. اگر آن ها بر راي سست و بي پايه ي خود اصرار ورزند و به هدفشان برسند و بتوانند مردم را گروه گروه آن ها را متفرق و نسبت به آينده نا اميد سازند، آن روز نظم عمومي جامعه به هم مي خورد و پايه هاي نظام سست مي شود و جامعه به عقب بر مي گردد و اين چيزي نيست که بتوان آن را تحمل کرد.»

علي (ع) نه تنها در زمان حکومت، بلکه قبل از حکومت هم، اين وحدت را حفظ نمودند، بعضي مراجعه مي کردند تا به خيال خود حضرت را عليه حکومت تحريک کنند، اما ايشان مي فرمودند:

در اين که من انتقاد جدي نسبت به حکومت دارم، اما بدانيد در بين امت پيامبر ص هيچ کس بيش تر از من به وحدت و الفت اين امت دل نبسته است.»

آن حضرت همچنين فرمودند: « به خدا سوگند ، آن ها که دست از ياري يکديگر بردارند، قطعا شکست خواهند خورد.»

عوامل اختلاف

اختلاف و نزاع، زايل کننده ي حق و به کرسي نشاننده ي باطل است. علي سه عنصر- دنبال هواي نفس رفتن، بر خلاف دستور خدا حکم صادر کردن و حکومت کردن افراد ناشايسته بر خلاف دستور خدا بر مردم – را سه عامل مهم ايجاد اختلاف در جامعه ذکر مي کنند و مي فرمايند: « اگر حق از لباس باطل بيرون مي آمد، زبان دشمنان کوتاه مي شد، اما مقداري از حق و مقداري از باطل گرفته مي شود و با هم مخلوط مي گردد و در چنين شرايطي شيطان بر علاقه مندانش دست مي يابد.»

وحدت دولت و ملت

علي (ع) اطاعت از والي و حاکم را بري مردم لازم دانسته، اطاعت از زمامدار عادل و والي مسلمانان را براي حفظ و تقويت دين ضروري بر مي شمردند.

امام (ع) بر اين نکته پا فشاري دارند که مردم بايد از والي اطاعت کنند و نافرماني آنان موجب شيوع فساد، شکست اسلام و ضربه به دين است، که به تعبير قرآن کريم ارزش وجودي و خاصيت اسلام مسلمانان از دست مي رود:

« با يکديگر اختلاف نکنيد، زيرا متلاشي مي شويد و اثر وجود شما از بين خواهد رفت.»

حضرت علي( ع )در فرازي از خطبه ي 236 نهج البلاغه که به خطبه ي قاصعه معروف است، ضمن بيان علت خودخواهي ابليس و خوش گذرانان، که ابليس به خدا گفت: «چون من از آتشم و آدم از خاک، و آتش بيش از خاک ارزش دارد، به آدم سجده نکردم» و همچنين سخن قرآن درباره ي خوش گذران ها دنبال ستمگران و کافران رهسپارند و سرانجام ملت را به سقوط مي کشانند» ، توصيه مي فرمايند:

«از حوادث و عذاب هاي وارد بر ملت هاي گذشته، بر اثر افعال ناشايست و کارهاي بدي که انجام مي دادند، پرهيز کنيد و احوال خوب و بد آنان را به خاطر بياوريد و مواظب باشيد که مانند آنان نشويد.

وقتي در اختلاف حال آن ها دقت کرديد و نتيجه گرفتيد، هر کاري را که به ملت هاي گذشته عزت داده، دشمن را از آنان دور کرده، آسايش را به آنان ارزاني داشته، نعمت را تسليم آنان ساخته، احترام را به وحدت و جمعيت کشانيده است، بايد تقويت کنيد و آن را انجام دهيد. اين کارها پرهيز از اختلاف ، حفظ روابط دوستي و کوشيدن در راه ايجاد آن و سفارش به حفظ دوستي است. از هر کاري که کمر گذشتگان را شکست و نيروي آنان را ضعيف ساخت، که عبارت است از کينه ي دل ها، خشم سينه ها، بي اعتنايي به يکديگر و به کمک هم نشتافتن ، پرهيز کنيد.»

وحدت در احاديث معصومين (عليهم السلام)

1-امام صادق (ع) مي فرمايند: «مومن برادر مومن است، و همگي به منزله اعضاء يک پيکرند، که اگر عضوي از آن به درد آيد، ديگر عضوها را نماند قرار، و ارواح همگي آنها از روح واحدي گرفته شده»

2-در حديث ديگري از همان امام (ع) مي خوانيم: «مومن برادر مومن است و به منزله چشم او را راهنماي او است. هرگز به او خيانت نمي کند، و ستم روا نمي دارد، با او غش و تقلب نمي کند، و هر وعده اي را به دهد تخلف نخواهد کرد»

3- از پيغمبر اکرم (ص) درباره حقوق سي گانه مومن بر برادر مومنش نقل شده که از جامعترين روايات در اين زمينه است: «مسلمان بر برادر مسلمانش سي حق دارد که برائت ذمه از آن حاصل نمي کند مگر به اداي اين حقوق يا عفو کردن برادر مسلمان او:

لغزشهاي او را ببخشد، در ناراحتيها نسبت به او مهربان باشد، اسرار او را پنهان دارد، اشتباهات او را جبران کند، عذر او را بپذيرد، در برابر بد گويان از او دفاع کند، همواره خيرخواه او باشد، دوستي او را پاسداري کند، پيمان او را رعايت کند، در حال مرض از او عبادت کند، در حال مرگ به تشييع او حاضر شود.

دعوت او را اجابت کند، هديه او را بپذيرد، عطاي او را جزا دهد، نعمت او را شکر گويد، در ياري او بکوشد ، ناموس او را حفظ کند، حاجت او را برآورد، براي خواسته اش شفاعت کند، و عطسه اش را تحيت گويد.

گمشده اش را راهنمائي کند، سلامش را جواب دهد، گفته او را نيکو شمرد، انعام او را خوب قرار دهد، سوگندهايش را تصديق کند، دوستش را دوست دارد و با او دشمني نکند، در ياري او بکوشدخواه ظالم باشد يا مظلوم: اما ياري او در حالي که ظالم باشد به اين است که او را از ظلمش باز دارد، و در حالي که مظلوم است به اين است که او را در گرفتن حقش کمک کند.

او را در برابر حوادث تنها نگذارد ، آنچه را از نيکيها براي خود دوست دارد براي دوست بدارد، و آنچه از بديها براي خود نمي خواهد براي او نخواهد».

4- اطاعت از رهبري، رمز وحدت

پيامبر اعظم( ص) فرمودند: «از کسي که خداوند به او ولايت امر داده است، حرف شنوي و اطاعت داشته باشيد، چرا که اين اطاعت نجات بخش اسلام است.

5- رهبري، محور وحدت

علي (ع) فرمودند: «  جايگاه رهبر و سرپرست در اجتماع، جايگاه رشته اي است که دانه ها را به هم پيوند داده و جمع مي کند و آن گاه که رشته پاره شود، دانه ها پراکنده شده و هرگز تمام آن ها جمع نخواهند شد.

6- وحدت به برکت اهل بيت

پيامبر خدا( ص) فرمودند: شما اهل بيت، اهل الله هستيد که به برکت شما، نعمت کامل گشته و پراکندگي برطرف شده و اتحاد کلمه پديد آمده است.

7- وحدت ، مايه رحمت الهي

پيامبر (ص) فرمودند: جماعت و وحدت مايه ي رحمت الهي و تفرقه موجب عذاب الهي است.

8- تسلط باطل بر حق ، پيامبر اختلاف

پيامبر (ص )فرمودند: هيچ امتي پس از پيامبرشان اختلاف نکردند، مگر آن که گروه باطل بر حق گرايان چيره و مسلط شدند.

9- اختلاف، آفت انديشه

امام علي (ع )فرمودند: اختلاف، «بنياد و انديشه ي درست» را در هم مي ريزد.

10- برادري اسلامي

پيامبر (ص )فرمودند: مسلمانان با هم برادرند و هيچ کس بر ديگري برتري ندارد، مگر از حيث تقوا.

11- بهترين مومنان، محور وحدت با مومنان

پيامبر گرامي اسلام(ص) فرمودند: بهترين مومنان کسي است که محور الفت و وحدت مومنان باشد، کسي که انس نگيرد و با ديگران مأنوس نشود، خيري ندارد.

12- منشور برادري

رسول خدا( ص) در خطبه ي حجه الوداع فرمودند: اي مردم! پروردگارتان يکي است، پدرتان هم يکي است. همه ي شما از آدميد و آدم از خاک است. «گرامي ترين شما نزد خداوند، با تقواترين شماست.» عرب را بر عجم هيچ برتري نيست؛ مگر به تقوا.

13- اهتمام به امور مسلمين

پيامبر اعظم (ص)فرمود: هر کس صبح کند، در حالي که به کارهاي مسلمانان اهميتي نمي دهد و به فکر مسلمين نيست، او از آنان نيست و هر کس بشنود که کسي مسلماني را به کمک فرا مي خواند ، ولي پاسخش را نمي دهد، مسلمان نيست.

14- جاهل ، سبب اختلاف

امام علي( ع) فرمودند: اگر جاهل سکوت  مي کرد، مردم اختلاف نمي کردند (سبب بسياري از اختلافات، سخن هاي ناآگاهانه است).

15- همدردي مومنان با يکديگر

امام باقر (ع) فرمودند: مومنان در نيکي و شفقت و مهرباني به يکديگر مانند يک پيکرند، که اگر به عضوي از آن آسيبي برسد، تمام اعضا در تب و بي خوابي گرفتار آيند.

16- حب و بغض الهي

پيامبر (ص) روزي به يکي از اصحاب خويش فرمودند: در راه خدا دوست بدار و براي خدا دشمن بدار، براي خدا موالات و دوستي کن و براي خدا دشمني کن، يقينا جز با اين، به ولايت خدا نخواهي رسيد و هرگز کسي طعم ايماني را نمي يابد، هر چند نماز و روزه اش فراوان باشد، مگر آن که چنين باشد.

خلاصه اينکه:

وحدت و همدلي ، و اتحاد و برادري، عامل اقتدار از اسلام و مسلمين در برابر کفر و نفاق است و اختلاف و جدايي ، نفاق و دورويي، آفت بزرگ عزت و استقلال مسلمانان است.

اگر در کلاس درس پيشوايان اين اندکي تلمذ کرده باشيم، درخواهيم يافت که اولين درس اين کلاس، وحدت ، يکدلي، برادري و برابري است و آن چه که بر محبوبيت امامان معصوم (عليهم السلام) در بين مردم مي افزايد، برابري همه ي مردم در نگاه آنان و تأکيد بر وحدت جامعه ي اسلامي و برادري اسلامي است.

در روزگاري که شياطين بذر نفاق و اختلاف و تفرقه مي پاشند، تا در سرزمين مقدس اسلام، درخت عداوت و کينه بپرورانند، خوشه چيني از بيانات لطيف ، وحدت بخش و انسجام آفرين رسول خدا ص و ائمه معصومين (عليهم السلام) نقشه هاي شوم و توطئه هاي آنان را نقش برآب خواهد نمود و خوشه هايي از بوستان پر کل و عطر و سرشار از گل هاي رنگارنگ و زيبا و روح خود از اهل بيت (عليهم السلام) را با کلام وحدت بخششان بيان نموديم .. به اميد آن که چراغ را همان در زندگي فردي و معاشرت هاي اجتماعي باشد .

نويسنده علي محمودي


نوشته شده در تاريخ یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:وحدت,امت,قران,اجتماع, توسط عباسعلی

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 23 صفحه بعد